جدول جو
جدول جو

معنی خسته درون - جستجوی لغت در جدول جو

خسته درون
(خَ تَ / تِ دَ)
غمناک. غمین. غمگین. ملول. دلتنگ
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ گُ ذَ تَ)
خستن. مجروح کردن. جراحت رساندن. جرح. (یادداشت بخط مؤلف). تعقیر. (منتهی الارب). تکلیم. (تاج المصادر بیهقی). عقر. (منتهی الارب). قرح. (دهار). کلم. (دهار) (تاج المصادر بیهقی) :
سپه را همه دل شکسته کنی
به گفتار بی جنگ خسته کنی.
فردوسی.
خیارگان صف پیل آن سپه بگرفت
نفایگان را پی کرد و خسته کرد و فکار.
فرخی.
بچین هین گل ای شیعه و خسته کن
دل ناصبی را به خار علی.
ناصرخسرو.
مکرهای جبریانم بسته کرد
تیغ چوبینشان تنم را خسته کرد.
مولوی (مثنوی ج 1 ص 68).
، آزرده دل کردن. رنجاندن: و دیگر مناسب حال ارباب همت نیست یکی را امیدوار گردانیدن و باز بنومیدی خسته کردن. (گلستان سعدی)، وامانده کردن. در تعب انداختن. (از ناظم الاطباء). مانده کردن. (یادداشت به خط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خَ تَ / تِ)
صورت مجروح. رخسارمجروح. کنایه از مصیبت زدگی است که بر اثر آن مصیبت زدگان روی خود را می کنند و مجروح می کنند:
همه کنده موی و همه خسته روی
همه شاه گوی و همه شاه جوی.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(خَ تَ / تِ رَ)
خسته جان. خسته خاطر. غمناک. ملول. مهموم:
پرستنده بشنید و آمد دوان
بر خاک شد تند و خسته روان.
فردوسی.
نگر تا که بینی به گرد جهان
که او نیست از مرگ خسته روان.
فردوسی.
همی خون من جوید اندر نهان
نخستین ز من گشته خسته روان.
فردوسی.
بدو گفت سیمرغ ای پهلوان
مباش اندرین کار خسته روان.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(یَهْ دَ)
سیه دل. بدخواه. (ناظم الاطباء). سیه دل. تاریک دل. سیه جگر. رجوع به سیه دل و سیاه دل شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از خسته کردن
تصویر خسته کردن
مجروح کردن آزردن، در تعب انداختن، وا مانده کردن فرسوده ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خسته کردن
تصویر خسته کردن
للإطارات
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از خسته کردن
تصویر خسته کردن
Exhaust, Fatigue
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خسته کردن
تصویر خسته کردن
épuiser, fatiguer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از خسته کردن
تصویر خسته کردن
виснажувати , втомлювати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خسته کردن
تصویر خسته کردن
지치게 하다 , 피곤하게 하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از خسته کردن
تصویر خسته کردن
истощать , утомлять
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خسته کردن
تصویر خسته کردن
erschöpfen, ermüden
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خسته کردن
تصویر خسته کردن
تھکا دینا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از خسته کردن
تصویر خسته کردن
ক্লান্ত করা , ক্লান্ত করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از خسته کردن
تصویر خسته کردن
kuchosha, kuchoka
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از خسته کردن
تصویر خسته کردن
yormak, yorulmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از خسته کردن
تصویر خسته کردن
להתיש , לה疲
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از خسته کردن
تصویر خسته کردن
疲れさせる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از خسته کردن
تصویر خسته کردن
wyczerpywać, męczyć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خسته کردن
تصویر خسته کردن
थकाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خسته کردن
تصویر خسته کردن
ทำให้เหนื่อย , ทำให้เหนื่อย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خسته کردن
تصویر خسته کردن
uitputten, vermoeien
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خسته کردن
تصویر خسته کردن
agotar, fatigar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خسته کردن
تصویر خسته کردن
esaudire, affaticare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خسته کردن
تصویر خسته کردن
esgotar, fatigar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خسته کردن
تصویر خسته کردن
使精疲力尽 , 疲劳
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خسته کردن
تصویر خسته کردن
melelahkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی